loading...
پايگاه اطلاع رساني كوي انصارالامام همدان
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
نماتد یا سیس طلای سیب زمینی و آشنایی با این آفت مخرب 6 613 sarafazli
دل نوشته از احد فرهادی 0 451 1374430
ایا میدانستید....................................... 0 436 1374430
وقتی تو کلاس دخترا ضایع بشن / داستان کوتاه جالب 0 429 1374430
مامان تو زنی یا مرد ؟؟؟جـــــــــــــــــــــــــــــــالب 0 451 1374430
اگر گفتید متوسط میزانی که یک خانم در طول عمرش روژلب میخوره چقدره؟؟؟ 0 257 1374430
نماد شيطان پرستي و فراماسونري بر فراز كعبه!! 0 3932 1374430
تاریخچهء شهرک انصارالامام همدان 0 6133 1374430
اینجا تهران؛ آخرین ساعتهای حمله آمریکا به ایران 0 1124 1374430
به کجا چنین شتابان 0 257 1374430
عکسهای جالب و دیدنی نظر بدهید 0 253 ahad
اوج وجدان کاری پلیس تازه داماد+عکس 0 243 mohsen
همدان و دستگیری ۴۸زن و مرد در یک پارتی شبانه ! 0 264 mohsen
شکار بزرگ عقاب آسمان 0 265 ahad
اموزش کشت پرسود جدید..... باقلا ........ 0 1937 ahad
اولین هلیکوپتر جهان (+عکس) 0 258 fozul
ثواب کسی که به مسجد می رود (بسیار کوتاه و خواندنی) 0 334 hich
یه داستان ترسناک و واقعی! 0 333 fozul
عکس کنده کاری های زیبا روی برگ درختان 0 295 hich
کله‌ گنده‌های زیبا! +عکس 0 421 fozul
مديرسايت بازدید : 287 جمعه 24 آذر 1391 نظرات (0)

 

يک مادر مي تواند 10 فرزند را نگهدارد و مادري کند و محبت اما 10 فرزند نميتوانند يک مادر را نگهداري کنند و آن همه ايثار را فراموش ميکنند ......

مديرسايت بازدید : 340 شنبه 04 آذر 1391 نظرات (0)

 

ارزش ریختن اشک برای أبا عبدالله الحسین (ع) از زبان آیت الله وحید خراسانی

بخشی از صحبت حضرت آیت الله شیخ «حسین وحید خراسانی» از مراجع عظام تقلید پیرامون عزای اباعبدالله علیه السلام و اشک ریختن به دین شرح است: علامه مجلسی، آن فحل الفحول، این قضیه را نقل می کند [بحار جلد 44 ص 294]، می گوید از بعضی از بزرگان: ما مجاور مشهد امام هشتم بودیم.

روز عاشورا جمعی از ما جمع شدند. یک نفر شروع کرد به مقتل خواندن.  رسید به این روایت از امام باقر علیه السلام که اگر چشمی بر سید الشهداء به قدر بال مگسی تر بشود، تمام گناهانش آمرزیده می شود حتی اگر به اندازه کف دریا باشد

یکی از حضار که ادعای علم می کرد این حدیث را
انکار کرد، گفت: این روایت با عقل جمع نمی شود. اهل مجلس که از علما بودند، با او مذاکره کردند، قانع نشد. بعد مجلس به هم خورد.

بعد که مجلس به هم خورد، همان شخص منکر  شب رفت در خانه اش، خوابش برد،  دید محشر به پاست، همان غوغایی که در آیات و در روایات است. عطش عطشی شدید است. در نهایت عطش گرفتار شد، بعد نگاه کرد دید حوضی است که نه اولش پیداست و نه آخرش.

متوجه شد که این حوض، حوض کوثر است. از عطش پناه برد به حوض، دید سه نفر ایستاده اند: هر سه سیاه پوش، دو تا مرد، یک زن. پرسید اینها کیانند؟ به او گفتند: آن یکی پیغمبر خاتم است، آن سیاه پوش دوم امیرالمؤمنین است، آن زن سیاه پوش فاطمه زهراست. پرسید: چرا سیاه پوش اند؟

 گفتند: مگر خبر نداری عاشورای حسین است. آمد خودش را رساند، درخواست کرد از بی بی عالم که یک جرعه از این آب به من بده. حضرت زهرا به او نگاهی کرد، فرمود: تو همانی که منکر اجر گریه کنندگان بر مصیبت مهجه قلب منی؟ مجلسی فرمود: این مرد از خواب سراسیمه بیدار شد، دوان دوان آمد، آن جمع را پیدا کرد، گفت استغفار کنید که  خدا مرا بیامرزد.

mj72 بازدید : 96 دوشنبه 22 آبان 1391 نظرات (0)

دنیای زیبای حیوانات گاهی اوقات بسیار عجیب نیز می شود و برخی موارد عجیب و حیوانات خارق العاده در میان آن ها دیده می شود.

به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، با دیگر مادر طبیعت یک شگفتی جدید از خود نشان داده است و در هند بزی تنها با یک چشم به دنیا آمده است.

این بز در یکی از روستاهای هند به دنیا آمده است و صاحب آن که فردی به نام " Kandasamy" است می گوید در طول بیش از 10 سال که بز پرورش می دهم این اولین باری است که با چنین چیزی روبرو می شوم.

نکته جالب در مورد این بز این است که او به همراه برادر دوقلواش به دنیا آمده است که البته این مشکل تنها برای این بز پیش آمده و برادرش در سلامت کامل به سر می برد.

بنا به گفته دامپزشکانی که تابه حال این بز را معاینه کرده اند این مورد به علت مشکلات ژنتیکی پیش آمده است که البته این مورد در میان بزها بسیار نادر است.

mj72 بازدید : 165 دوشنبه 22 آبان 1391 نظرات (0)

در دنیای پزشکی اتفاقات خاص به دفعات رخ می دهد و این در حالی است که برخی از آن ها واقعا باعث شگفتی حتی خود پزشکان می شوند.

به گزارش گروه خواندنی های باشکاه خبرنگاران، تا به حال عمل های جراحی خاصی در زمینه جابه جایی صورت انجام گرفته است. این عمل های جراحی با سختی های بسیار زیادی انجام می شود از همین رو باعث می شود تا بسیاری از پزشکان نیز بعد از انجام ان شگفت زده شوند.

ریچارد نوریس

s

ریچارد نوریس انگلیسی از جمله افرادی است که یکی از عمل های جراحی مهم صورت را انجام داده است. او در سال 1997 در یک حادثه تیری به صورتش برخورد کرد ولی جانش را از دست نداد. او بعد از 36 ساعت عمل جراحی در دانشگاه مریلند یک صورت جدید دریافت کرد. این چهره جدید او باعث شد تا 15 سال پشت یک ماسک زندگی کند و یا فقط شب ها در خیابان رفت وامد می کرد. پس از 15 سال بار دیگر تحت عمل قرار گرفت و این بار از بالای سر تا زیر گردن او با یک صورت جدید جایگزین شد. او حتی در این عمل حس بویایی خودش را بار دیگر به دست آورد.

دالاس وینس

دالاس به عنوان اولین آمریکایی شناخته می شود که به طور کامل یک صورت جدید را دریافت کرده است. او در سال 2008 در حال کار با برق فشار قوی بود که به طور اتفاقی پیشانی اش به این برق بسیار ولتاژ بالا برخورد کرد. پزشکان بعد از دو روز تلاش توانستند او را زنده نگاه دارند ولی این باعث شد تا او کاملا صورت خود را از دست بدهد. در صورت او هیچ ابرو، چشم و یا لبی وجود نداشت.

c

او از گردن به پایین فلج شد ولی باز هم با تلاش پزشکان توانست بعد از یک سال دوباره راه برود ولی نمی توانست غذاهای جامد بخورد و یا اینکه بویی حس نمی کرد. در سال 2011 اما تیمی از 30 پزشک توانستند بعد از 15 ساعت عمل جراحی یک صورت جدید را به او پیوند بزنند. او بعد از آن توانست دوباره صحبت کند و یا بویی را احساس کند.

کانی کلاپ

این خانم 46 ساله اهل اوهایو آمریکا در سال 2004 دچار مشکلی با همسرش شد و او نیز با اسلحه "شاتگان" یک تیر به صورت او شلیک کرد. این حادثه باعث مرگ کانی نشد اما او بینی، یک چشم و بخشی از لبش را از دست داد. این اتفاق باعث شد تا او دچار یک زندگی بسیار سخت شود و بعد از 30 عمل جراحی تنها بخشی از بینایی خود را بدست آورد. پس از ان بار دیگر تحت یک عمل جراحی قرار گرفت که در ان به طور کامل یک صورت جدید دریافت کرد. این صورت جدید باعث شد تا چهره او تا حدی بهتر شود و او از حالت ترسناک گذشته اش خارج شد. همچنین توانایی خودن غذاهای جامد و حس بویایی اش را نیز بار دیگر به دست آورد. این عمل چهارمین عمل جایگزینی صورت در دنیا بود.

 

 

 

 

مديرسايت بازدید : 261 شنبه 13 آبان 1391 نظرات (0)

در تفسیر ثعلبی از ابوذر روایت شده: روزی نماز ظهر را با پیامبر اکرم خواندم، مستمندی از مردم درخواست کمک کرد، کسی او را پاسخ نداد.
فقیر گفت: خداوندا شاهد باش من در مسجد پیغمبر از مردم چیزی خواستم ، کسی توجه نکرد.
علی (علیه السلام) در حال رکوع بود، با انگشتی که انگشتری در آن بود اشاره کرد، فقیر جلو آمد و انگشتر را گرفت.

چیزی نگذشت آیه قرآن نازل شد:
همانا ولی شما خداوند است و فرستاده او و کسانی که ایمان آورده و نماز را به پا داشته و زکوه خود را در حال رکوع می پردازند. (سوره مائده – آیه55)


این واقعه را بسیاری از پیشوایان تفسیر و حدیث تایید کرده اند مانند:
1 - طبری در تفسیرش ج 2 ص 165
2- واحدی در اسباب النزول ص 147
3- فخر رازی در تفسیر کبیر جلد سوم ص 431
4- آلوسی در " روح المعانی جلد دوم ص.329
تا 66 منبع را کتاب الغدیر ذکر کرده که این داستان و آیه مربوطه را در تاریخ اسلام تأیید کرده اند

کتاب الغدیر – باب آیات در شأن امام علی(ع) – نوشته علامه امینی

مديرسايت بازدید : 261 دوشنبه 27 شهریور 1391 نظرات (1)
افسران - واژه ای به نام غیرت ...
 
 
 
گفت: که چیه؟ هی جانباز جانباز شهید شهید! میخواستن نرن! کسی مجبورشون نکرده بود که!

گفتم:چرا اتفاقا! مجبورشون میکرد!

گفت:کی؟!!

گفتم:همون که تو نداریش!

گفت:من ندارم؟! چی رو؟!

گفتم:غیـــــــــــــــــــرت!!

 

مديرسايت بازدید : 290 چهارشنبه 22 شهریور 1391 نظرات (0)
 
 
مردی که با دعای امام(ع) 50 بار به حج رفت

خبرگزاری فارس: حماد بن عیسى از امام صادق(ع) خواست که حضرت براى او دعا کند تا خداوند حجّ بسیار و ملک و املاک نیکو و خانه‌اى خوب و همسرى از خاندان نیکوکار، صالح و فرزندان نیکو به او عنایت کند.

خبرگزاری فارس: مردی که با دعای امام(ع) 50 بار به حج رفت

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، به مناسبت 25 شوال سالروز شهادت صادق آل محمد(ع) به گوشه‌ای از کرامات آن حضرت اشاره می‌شود.

*تأخیر در قبض روح به امر امام(ع)

صفوان از عبدى نقل مى‌کند که گفت: عیالم به من گفت: خیلى وقت‌است که امام صادق(ع) را ندیده‌ایم، اگر امسال به حج برویم با امام نیز تجدید دیدار مى‌کنیم.

گفتم:ما که چیزى در بساط نداریم تا به حج برویم.

گفت: چرا، من مقدارى لباس و زینت‌آلات دارم، آن‌ها را بفروش تا با آن به ‌حج برویم، من هم چنین کردم و عازم سفر شدیم، هنگامى که نزدیک مدینه ‌رسیدیم، همسرم به شدّت مریض شد تا اینکه مشرف به موت شد.

وقتى به مدینه ‌رسیدیم، خدمت امام صادق(ع) رفتم، در حالى که از سلامتى او مأیوس‌شده بودم، سلام عرض کردم و حضرت نیز جوابم را داد و از حال همسرم پرسید، جریان را گفتم و عرضه داشتم که از خوب شدن او ناامید شده‌ام.

حضرت فرمود: به خاطر این است که خیلى ناراحتى؟ گفتم: آرى.

فرمود: خوف نداشته باش! دعا کردم تا خداوند او را عافیت دهد، وقتى که برگردى خواهى دید که خوب شده و نشسته است و به او شیرینى مى‌دهند.

عبدى مى‌گوید: به سرعت برگشتم و دیدم حال همسرم خوب شده، نشسته و کنیز به او شیرینى مى‌خوراند، از حالش پرسیدم، گفت: خدا به من شفا داده و میل ‌به شیرینى پیدا کردم.

گفتم: وقتى از پیش تو رفتم، ناامید بودم، امام صادق(ع) از حال تو پرسید که جریان را به ایشان گفتم، فرمود: نترس، وقتى که برگشتى، خواهى دید که ‌همسرت نشسته و شیرینى مى‌خورد.

زن گفت: وقتى تو رفتى، من در حال احتضار بودم، مردى داخل شد و پرسید: چه شده است؟ گفتم در حال مردن هستم و این هم ملک‌الموت است که براى‌ قبض روح من آمده.

آن مرد گفت: اى ملک الموت! جواب داد: لبّیک اى امام! فرمود: آیا تو مأمور به اطاعت از ما نیستى؟ گفت: چرا هستم.

فرمود:به تو دستور مى‌دهم مرگ او را به تأخیر اندازى.

گفت: بر روى چشم، اطاعت مى‌کنم.

بعد هر دو از پیش من خارج شدند و رفتند و من نیز همان لحظه حالم خوب‌ شد. (بحار الانوار: 115/47،حدیث 152)

 

* مردی که با دعای امام 50 بار به حج رفت

حماد بن عیسى از امام صادق(ع) خواست که حضرت براى او دعا کند تا خداوند حجّ بسیار و ملک و املاک نیکو و خانه‌اى خوب و همسرى از خاندان نیکوکار، صالح و فرزندان نیکو به او عنایت کند.

امام نیز دعا کرد که: خدایا! حمّاد بن عیسى را مالى عطا کن که 50 حج ‌برود و ملک و خانه‌اى خوب و همسرى صالح و درستکار از خاندانى بزرگ و با کرامت و فرزندانى نیکو به او عطا کن!

شخصى که در آن مجلس حضور داشت، مى‌گوید: بعد از چند سال، نزد حمّاد بن عیسى به خانه‌اش در بصره رفتم، حماد به من گفت: آیا به یاد دارى دعایى را که امام صادق(ع) در حق من کرد؟ گفتم: آری!

گفت: این (که مى‌بینى) خانه من است که مثل آن در این شهر نیست و باغ ‌و املاکم بهترین‌هاست و همسرم نیز از بزرگان و فرزندانم از نیکانند که ‌مى‌شناسى و 48 بار حجّ کرده‌ام.

راوى مى‌گوید: بعد از آن، حماد دو حج دیگر به جا آورد .(بحار: 611/47، حدیث 153).

 

*تصرّف امام(ع) در اشیا

ابوصامت حلوانى نقل مى‌کند که به امام صادق(ع) عرض‌کردم چیزى به من عطا کن که شک را از قلبم بزداید، فرمود: کلید را از جیبت ‌بیرون آور و به من بده، من نیز کلید را در آوردم و به آن حضرت دادم، ناگهان دیدم ‌آن کلید به صورت شیرى در آمد و من ترسیدم، فرمود:نترس و آن را بگیر، وقتى آن را گرفتم، به حال اوّل خود برگشت. (بحار: 117/47، حدیث 154)

مديرسايت بازدید : 803 پنجشنبه 16 شهریور 1391 نظرات (2)

پوریم؛‌ رقص یهود در‌قتل عام  ایرانیان ( ایرانی کشی! ) +عكس

 

از جشن پوریم یهودیان چه می دانید؟ هولوکاست واقعی را یهودیان در کجا و علیه چه کسانی اجرا کردند؟ آیا از کشتار ده ها هزار ایرانی به دست یهودیان اطلاعی دارید؟ آیا روز "13 به در" نوروز و خروج از خانه ها ریشه در قتل عام ایرانیان باستان دارد؟ با این گزارش ویژه  از پایکوبی صهیونیست ها در سالروز کشتار ایرانیان همراه شوید...

گروه گزارش های ویژه : جشن «پوریم» یکی از سنت‌های قدیمی قوم یهود است که در دهه‌های اخیر و پس از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی، رنگ و بوی متفاوتی به خود گرفته است. این به اصطلاح جشن که همزمان با سیزدهمین روز از سال جدید خورشیدی برگزار می‌شود، در حقیقت جشن و پایکوبی بر خون ده‌ها هزار نفر از مردم ایران است که با توطئه و دسیسه دو یهودی نفوذی در دربار خشایارشاه کشته شدند.
 



نتانیاهو در جشن پوریم - 1999
 
بقیه در ادامه مطلب :
حتما بخونید خیلی جالبه .... ناگفته هایی از استر و مردخای!
مديرسايت بازدید : 506 دوشنبه 13 شهریور 1391 نظرات (1)

آمريکن اينترپرايز:


در ايران با يک ابرحريف به نام (آيت الله) خامنـــه‌اي روبرو هستيم که نقشه راه ما را مي‌داند و در ميان مردم خود از اعتمــاد توأم با اعتقاد برخوردار است.

نتانياهو / در کنفرانس آيپک 2012-6

 

مديرسايت بازدید : 399 شنبه 24 تیر 1391 نظرات (0)

چقدر خنده دار است که !!!

چقدر خنده دار است که یک ساعت عبادت به درگاه الهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی ۶۰دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!

چقدر خنده دار است که ۱۰۰هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!

چقدر خنده دار است که یه ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یه ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!

چقدر خنده دار است که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمییاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

چقدر خنده دار است که وقتی مسابقه
ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه می کشه لذت می بریم و ازهیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایشطولانی تر از حدش می شه شکایت می نیم و آزرده خاطر می شیم!

چقدر خنده دار است که خوندن یه صفحه و یا بخش از قرآن سخته اما خوندن ۱۰۰صفحه از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!

چقدر خنده دار است که سعی میکنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزو کنیم اما به آخرین صفهای نماز جماعت تمایل داریم!

چقدر خنده دار است کهبرای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدانمی کنیم اما برای بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو آخرین لحظه هم که شدهانجام بدیم!


چقدر خنده دار است که شایعات روز نامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان خداوند در قرآن رو به سختی باور می کنیم!

چقدر خنده دار است که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدن به بهشت برن


http://media.smashingmagazine.com/images/rain-photography/boat.jpg!


چقدر خنده دار است که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنیدبه سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همه
جا را فرا می گیرد اما وقتی کهسخن و پیام الهی رو می شنوید دو برابر در مورد گفتن و یا نگفتن اون فکر میکنید!

خنده داره . اینطور نیست؟! دارید می خندید؟ دارید فکر می کنید؟این حرفارو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاس گذار باشید که او خدای اعلی و دوست داشتنی است.
خنده داره؟؟؟  نه، تاسف آوره

مديرسايت بازدید : 347 شنبه 27 خرداد 1391 نظرات (0)
بساط شیطان !
دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ... هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد. بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را. بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگیشان را. شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد. حالم را به هم می‌زد. دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.
انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،‌فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا می‌کنم. نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد. می‌بینی! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند. جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اینها فرق می‌کنی.تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات می‌دهد. اینها ساده‌اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می‌خورند. از شیطان بدم می‌آمد. حرف‌هایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبه‌ای عبادت افتاد که لا به لای چیز‌های دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.
 با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد. به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،‌نبود! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام. تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود. آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشک‌هایم که تمام شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بی‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را. و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی که پیدا شده بود.
aria بازدید : 364 یکشنبه 21 خرداد 1391 نظرات (0)

 

قرآن (خواندنی) از دکتر شریعتی

 

 

 

قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است
و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات!

آن هم حج و نماز !
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست...
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه
اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که
این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و
تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و
اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد
شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند
وبالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح
ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد،
======================
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه
مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین
مبدل کرده ام .

یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش
کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا
در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌
آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند
.. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”
احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،

‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ،

تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان
به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است
که به صلیب جهالت کشیدیم

نوشته شده توسط : حسین آقایی

مديرسايت بازدید : 372 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

آنچه در پيش رو داريد، برداشتي آزاد از افكار و احساسات "خودانگيخته" كودكان به زبان و كلام خودشان درباره خداوند است. زبان و كلامي كه با زبان ما متفاوت است ما نميتوانيم تفسير و توصيفي بر آن داشته باشيم و شايد بهتر باشد كه چنين نكنيم ، چه بسيار دشوار مينمايد كه بتوان با افكار بزرگ سالانه ، دنياي كودكان را درك كرد.

v     خدا جونبه جاي اونكه بذاري مردم بميرن و ناچار بشي آدماي تازه بسازي چرا همين آدما رو زنده نگه نمي داري؟
                                                                                              "  جــين  "

 

v     خـــدا جون بابابزرگم ميگه وقتي پسر كوچولويي بود تو مواظبش بودي. مگه تو چند سالته؟
 مي خوامت
                                                                                        " دنيس "

 

v     خدا جون به خاطر داداش كوچولويي كه برام فرستادي متشكرم اما من دعا كرده بودم كه يه سگ كوچولو برام بفرستي.
                                                                                       " جويسي "

 

 

v     خدا جون چطور قديما اون همه معجزه مي كردي. اما حالا هيچ معجزه اي نمي كني؟
                                                                               
                                                                                       "  سايمون "

 

v     لطفا يه بچه اسب برام بفرست. اين اولين باره كه يه چيزي ازت خواستم. مي توني ليست خودتو چك كني.
                                                                                         "  بروس "



 

v     آقاي خداي عزيز اي كاش ما رو يه جوري مي ساختي كه به اين راحتي تيكه پاره نشيم. من الان سه تا بخيه و يه جاي زخم دارم.
                                                                                           " ژانت "


 

v     خداجون چرا اين چند وقت حيوون جديدي نساختي؟ ما هنوز همون قديمي ها رو داريم.


                                                                                                       " جاني "

 

v     خداي بزرگ تو كه از آينده ما خبر داري چرا؟ پس چرا ما را آفريده اي.


                                                                                              "  صديقه "

 

v     خدا جون يه روز تعطيل از صبح تا شب بارون باريد تا اونجا كه بابام ديونه شد اون وقت چيزهايي در مورد تو گفت كه فكر نمي كنم مردم بگن.بهر حال اميدوارم اونو اذيت نكني.
                                                                                       " دوست تو
                                                                               اما نمي خوام بهت بگم كي ام "

 

v     خداجون اگه روز يكشنبه منو توي كليسا تماشا كني كفشاي نوي خودمو نشونت مي دم.

                                                                                            "   ميكي دي  "

v     خداجون اگه بخواي دوباره ما رو برگردوني به دنيا، اجازه نده كه من جنيفر هارتون بشم. آخه من از او متنفرم.
                                                                                            " دنيس "

 

 

مديرسايت بازدید : 464 دوشنبه 15 خرداد 1391 نظرات (0)

تولد امیر آسمانیان و زمینیان حضرت اسدالله الغالب علی بن ابی طالب علیه السلام رو به خدمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و تمامی شیعیان آن حضرت تبریک عرض می نمائیم.

 

یا علی!

یقین که اسم شما اسم اعظم است

                                                             ولایت علوی بند محکم است

مناره ای که از آن ذکر یا علی نرسد

                                                             مناره نیست ، ستون جهنم است!

 

اسمس های تبریک تولد امام علی علیه السلام در ادامه مطلب

درباره ما
Profile Pic
اينجا انصارالامام است! ديروز ما انصار امام بوديم و امروز جان نثاران و فدائيان سيدعلي... آقا! اينجا كوفه نيست ... اينجا انصارالامام است... ما را بپذير ما فدائيان شما هستيم... شهرك انصارالامام همدان در پنج كيلومتري شهر همدان و همچنين 65 كيلومتري غار عليصدر قرار دارد شغل اكثر مردم اين منطقه كشاورزي است. البته در سالهاي اخير رويكرد جوانان به تحصيل در دانشگاه و حوزه هاي علميه بيشتر از قبل بوده و در حال حاضر دانشجويان و طلاب بسياري دارد. آستان مقدس حضرت امام زاده قاسم بن زيد بن حسن المجتبي (عليه السلام) بقعه اي متبركه در مركز انصارالامام است كه از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي (عليه السلام) مي باشند. انصارالامام همانطور كه از نامش پيداست مردماني انقلابي و ولايي دارد كه در جريان 8 سال دفاع مقدس حدود 30 شهيد تقديم انقلاب و ميهن عزيزمان كرده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • چهارشنبه 20 دی 1391
  • سه شنبه 12 دی 1391
  • جمعه 01 دی 1391
  • جمعه 24 آذر 1391
  • شنبه 04 آذر 1391
  • سه شنبه 30 آبان 1391
  • چهارشنبه 24 آبان 1391
  • سه شنبه 23 آبان 1391
  • دوشنبه 22 آبان 1391
  • شنبه 20 آبان 1391
  • جمعه 19 آبان 1391
  • دوشنبه 15 آبان 1391
  • شنبه 13 آبان 1391
  • جمعه 12 آبان 1391
  • سه شنبه 09 آبان 1391
  • يکشنبه 07 آبان 1391
  • جمعه 5 آبان 1391
  • پنجشنبه 04 آبان 1391
  • شنبه 29 مهر 1391
  • يکشنبه 9 مهر 1391
  • جمعه 07 مهر 1391
  • چهارشنبه 29 شهريور 1391
  • دوشنبه 27 شهريور 1391
  • جمعه 24 شهريور 1391
  • چهارشنبه 22 شهريور 1391
  • يکشنبه 19 شهريور 1391
  • پنجشنبه 16 شهريور 1391
  • چهارشنبه 15 شهريور 1391
  • سه شنبه 14 شهريور 1391
  • دوشنبه 13 شهريور 1391
  • يکشنبه 12 شهريور 1391
  • جمعه 10 شهريور 1391
  • دوشنبه 06 شهريور 1391
  • شنبه 04 شهريور 1391
  • چهارشنبه 01 شهريور 1391
  • شنبه 28 مرداد 1391
  • چهارشنبه 25 مرداد 1391
  • سه شنبه 24 مرداد 1391
  • يکشنبه 8 مرداد 1391
  • شنبه 24 تير 1391
  • دوشنبه 19 تير 1391
  • چهارشنبه 14 تير 1391
  • دوشنبه 05 تير 1391
  • شنبه 03 تير 1391
  • پنجشنبه 01 تير 1391
  • شنبه 27 خرداد 1391
  • يکشنبه 21 خرداد 1391
  • پنجشنبه 18 خرداد 1391
  • دوشنبه 15 خرداد 1391
  • يکشنبه 14 خرداد 1391
  • يکشنبه 7 خرداد 1391
  • جمعه 29 ارديبهشت 1391
  • جمعه 22 ارديبهشت 1391
  • جمعه 8 ارديبهشت 1391
  • دوشنبه 4 ارديبهشت 1391
  • پنجشنبه 17 فروردين 1391
  • سه شنبه 15 فروردين 1391
  • شنبه 12 فروردين 1391
  • پنجشنبه 10 فروردين 1391
  • سه شنبه 1 فروردين 1391
  • سه شنبه 16 اسفند 1390
  • شنبه 13 اسفند 1390
  • دوشنبه 8 اسفند 1390
  • چهارشنبه 19 بهمن 1390
  • سه شنبه 18 بهمن 1390
  • يکشنبه 16 بهمن 1390
  • پنجشنبه 13 بهمن 1390
  • چهارشنبه 12 بهمن 1390
  • سه شنبه 11 بهمن 1390
  • دوشنبه 10 بهمن 1390
  • سه شنبه 4 بهمن 1390
  • جمعه 30 دی 1390
  • پنجشنبه 29 دی 1390
  • چهارشنبه 28 دی 1390
  • دوشنبه 26 دی 1390
  • شنبه 24 دی 1390
  • جمعه 16 دی 1390
  • پنجشنبه 15 دی 1390
  • شنبه 10 دی 1390
  • چهارشنبه 7 دی 1390
  • سه شنبه 6 دی 1390
  • يکشنبه 4 دی 1390
  • پنجشنبه 1 دی 1390
  • نظرسنجی
    به كدام موضوع سايت بيشتر علاقه داريد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 103
  • کل نظرات : 37
  • افراد آنلاین : 48
  • تعداد اعضا : 111
  • آی پی امروز : 141
  • آی پی دیروز : 57
  • بازدید امروز : 207
  • باردید دیروز : 60
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 267
  • بازدید ماه : 267
  • بازدید سال : 15,151
  • بازدید کلی : 258,538