داستان كوتاه معني مادر + چند عكس بسيار زيبا

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 310
نویسنده پیام
mohsen آفلاین


ارسال‌ها : 115
عضویت: 14 /10 /1390
سن: 22

تشکر شده : 9
داستان كوتاه معني مادر + چند عكس بسيار زيبا

WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………

وقتي خيس از باران به خانه رسيدم

BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”

برادرم گفت: چرا چتري با خود نبردي؟

SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”

خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردي؟

DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.

پدرم با عصبانيت گفت: تنها وقتي سرما خوردي متوجه خواهي شد

BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”

اما مادرم در حالي که موهاي مرا خشک مي کرد گفت

“STUPID RAIN”

باران احمق

THAT’S MOM!!!

اين است معني مادر


امضای کاربر : ما به اين دنيا آمده ايم كه با زندگي كردنمان قيمتي شويم ، نه به هر قيمتي زندگي كنيم!
یکشنبه 16 بهمن 1390 - 03:18
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group